دوشنبه ۰۷ آبان ۰۳

استاد دانشگاه خانه 12 میلیارد تومانی اش را به جبهه مقاومت بخشید

استاد دانشگاه و جانباز و رزمنده دفاع مقدس که روزی پایش را در دفاع مقدس هدیه کرد امروز خانه 12 میلیارد تومانی خود را به جبهه مقاومت هدیه کرد.
خبرگزاری فارس_تبریز: وقتی به این خانه اسباب‌کشی کردیم حس و حال عجیبی داشتم؛ خُب آجر به آجرش مال ما بود، متر به مترش! برای همه دکوراسیون داخلی‌اش ماه‌ها زحمت کشیده و هزینه کرده بودیم، تصمیم داشتیم تاهمه قوم و خویش‌مان را دعوت کنم و سفره ولیمه از این طرف خانه به آن طرف خانه بیاندازم و ذوق و شوق‌مان را با آنها تقسیم کنیم و حالا این وسط کمی هم پُز بدهم که آهای این خانه قشنگ مال ماست.همین چند روز پیش بود که به همسرم می‌گفتم من حالا حالا‌ها بی‌خیال این خانه نمی‌شوم؛ امکان ندارد سیر شوم و فکر کنم تا 15 یا 20 سال بتوانم با همین ذوق داخلش زندگی کنم و حتی اگر چندین خانه دیگر هم بخریم من باز این خانه را خیلی دوست خواهم داشت. اصلا اینها را بی‌خیال؛ آن روز که داشتم خبر اهدای سرویس طلا به ارزش یک میلیارد و 750 میلیون تومانی یک بانوی تبریزی را با آب و تاب به خاله‌ام تعریف می‌کردم یکهو دیدم خاله غرق در النگوهای پر زرق و برق دست راستش شده است.
گفتم حالا چرا کشتی‌هات غرق شد؟ کسی با النگوهای تو کاری ندارد که! لبخند تلخی زده و از اینکه خدا چنین دلی بهش نداده تا بتواند از این مادیات بگذرد ابراز ناراحتی کرد. خاله می‌گفت هر روز دارم برای بچه‌های غزه گریه می‌کنم، هر روز سر نماز دارم برایشان دعا می‌کنم و دلم غمباد می‌گیرد از صدای غم ظلمی که در یک گوشه از جهان گوش بشریت را کر کرده است ولی وقتی به عمل که می‌آید حتی نمی‌توانم از چند تا دونه طلا بگذرم. راستش را که بخواهید این کار هر کسی نیست و مخصوص کسانی است که سقف دل شان بلند است و بلند بلند هم قدم برمی‌دارند. خُب همه اینها مقدمه‌ای بود تا بگویم بزنگاه شناسی و همبستگی در ایرانِ جان یک سنت است و قرار است تا این گزارش راوی از یک خبر دلنشین برایتان باشد! روایتی که شاید گل سر سبد خبرهای این روزهاست. سوژه ما هیچ علاقه‌ای به مصاحبه نداشت و با وساطت این و آن توانستیم یک چند دقیقه‌ای با هم حرف بزنیم! در مورد آقای داوود اسدیان، عضو هیات علمی دانشگاه تبریز، صحبت می‌کنم. او جانباز 55 درصد هشت سال دفاع مقدس است و در حال حاضر در دانشکده حقوق مشغول به تدریس می‌باشد، همان طور که خودش می‌گفت: یکی از پاهایم را در هشت سال دفاع مقدس جا گذاشتم و امروز در ششم آبان ماه دلم را جا می‌گذارم.

آپارتمان 275 متری هدیه به جبهه مقاومت

آقای اسدیان امروز با اهدای یک واحد آپارتمان به متراژ 275 متر مربع و به ارزش 12 میلیارد تومان در اجرای فرمان مقام عظمای ولایت به جبهه مقاومت توانست تا قصه پایداری را تا ابد در دیوارهای آن ثبت کند.همان ابتدای کلام می‌پرسم آخه چطوری از آن خانه گذشتید؟ متراژش هم خیلی زیاد بود که! از پشت تلفن می‌خندد: این کار مبنای اعتقادی دارد و مبنای ما هم قرآن است؛ قرآنی که ما را دعوت کرده است به عمل صالح! این باور اصلی ماست و کسی که تمام کمال به این باور برسد دیگر این چیزها مهم نیست. نفس عمیقی کشیده و دوباره به حرف می‌آید: خُب دخترم اگر بخواهم خیلی ساده بگویم امروز شاید از نظر ظاهری من یک چیزی را داده‌ام اما در اصل من یک چیزی در این دنیا پیدا کرده‌ام! یعنی به عبارتی زرنگی کردم و یک چیز فانی را به باقی تبدیل کردم و قطعا برنده این بازی من هستم. پریدم وسط حرف‌شان! ولی می‌توانستید یک چیز دیگر بدهید، خانه زیادی نیست؟ کمی مکث می‌کند: از ما قرار است در مورد مال و اموال‌مان سوال کنند؟ آن موقع چه جوابی داشتم بدهم؟ ولی الان میدانم که اگر از من سوال کنند می‌توانم بگویم در راستای اطاعت از پروردگار و امرش و اطاعت از رهبر معظم انقلاب این کار را کرده‌ام؛ تازه انفاق آنجایی قشنگ است که از چیزهایی که خودت خیلی دوستش داری ببخشی و واقعا ما هم آن خانه را خیلی دوست داشتیم و البته تنها چیزی بود که داشتیم و می‌توانستیم انفاق کنیم.

وضعیت مالی متوسط دارم

دوباره سوال می‌کنم، آقای اسدیان به درجه و مقام هم نیاز ندارید! شاید خیلی‌ها فکر کنند به دنبال منفعتی هستید؟ از پشت تلفن بلند بلند می‌خندد: والله چه مقامی! من عضو هیات علمی دانشگاه هستم و یک روزی به اندازه خودم و خانوده‌ام دارم و نیازی به هیچ پست و مقامی هم ندارم و حتی دلمم نمی‌خواست این موضوع رسانه‌ای شود ولی طبق دستور نماینده ولی فقیه در استان که گفتند مردم باید بدانند و این کارها بازتاب زیادی می‌تواند داشته باشد قبول کردم.آقای دکتر، همسرتان مخالفت نکرد؟ نگفت ولش کن! خودمان نیاز داریم؟ بدون هیچ طومانینه‌ای می‌گوید: همسرم همیشه چند قدم جلوتر است و حتی چند روز پیش همه پس اندازش که یک سکه تمام بهار آزادی بود را به جبهه مقاومت اهدا کرد و وقتی هم در مورد اهدای آپارتمان با او مشورت کردم با قطعیت گفت حتما! حتما این کار را انجام بده. آن طور که دکتر اسدیان تعریف می‌کرد این خانواده، 5 نفری هستند و بچه‌هایشان نیز سعی می‌کنند تا با تهیه بسته‌های معیشتی، جهیزیه و غیره از درآمدهای خود در جامعه رنگ مهر بپاشند. با بدجنسی از آقای اسدیان می‌پرسم وضعیت مالی خیلی خوبی دارید که توانستید یک خانه اهدا کنید؟ چند تایی وای وای از دست شما خبرنگارها پشت تلفن می‌گوید و ادامه می‌دهد: من همین الان خودروی شخصی ندارم و با وسایل نقلیه عمومی این طرف و آن طرف می‌روم! یک حقوق کارمندی هم دارم و اگر سوال کنید این خانه را از کجا آوردم باید بگویم این خانه حاصل سال‌ها زندگی پراز قناعت و پس‌انداز ما و در نهایت برکت خدا بود.

چرا غزه و لبنان آره ولی مردم خودمان نه؟

دوباره سوال می‌کنم! ولی شاید الان خیلی‌ها بگویند چرا به غزه و لبنان کمک کردید و مردم خودمان نیازمندترند؟ نفس عمیقی میکشد: آخر من چه بگویم به شما! دوست ندارم ارزش کارهایی که انجام می‌دهیم را پایین بیاورم ولی این را بدانید هیچ وقت و هیچ زمان از مردم خودمان غافل نبودم و نخواهم بود! ما مردم ایران ذاتا سخاوتمند و مهربانیم و این ذات ماست و اصلا نمی‌توانیم نیازمند هموطن ببینیم و بی‌خیال از کنارشان رد بشویم ولی دقیقا در این روزها مسلمانانی هستند که هر لحظه در حال نابودی و کشته شدن هستند، هر لحظه زندگی طاقت فرسایی را زندگی می‌کنند! شاید آذوقه‌ای ندارند و من اگر اینها را ببینم و کاری نکنم ابتدا باید به انسانیت خودم شک داشته باشم.

امروز بهترین روز زندگی من است

می‌گویم سوال آخر! حال دلتان خوب است؟ می‌گوید: امروز بهترین روز زندگی من است، یک بار وقتی پایم را در جبهه از دست دادم حال دلم اینقدر خوش بود زیرا می‌دانستم با خدا یک معامله قشنگی کردم و حالا بعد از سی و اندی سال دوباره حال دلم عین همان روز خیلی خوب است.
۰ ۰
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.